دریغ و درد که در عین نیکخواهی و مهر


نهفت رخ ز رفیقان نیکخواه ، امین

دریغ و آه که در نیم شب به مرگ فجا


رسید روز حیاتش به شامگاه، امین

جدا شد از بر یاران به نیمه راه حیات


نبود اگرچه ز یاران نیمه راه ، امین

امین تجار آن سید ستوده که بود


تمام عمر به نزد گدا و شاه ، امین

پناه خلق ، سر خاندان ، حبیب الله


غنوده در کنف رحمت اله ، امین

نبرده بود ز راهش چو خواجگان دگر


غرور دولت و سودای مال و جاه ، امین

بعین عز و غنا می توان شدن درویش


گر این سخن نپذیری بود گواه ، امین

به روز حادثه داد امتحان بسی ، که کند


پی دفاع وطن کار صد سپاه ، امین

ز جان و مال و کسان جمله دست شست و برفت


زمان هجرت و آن دورهٔ سیاه ، امین

ز حبس و نفی نرنجید و راه کج نگرفت


که صدق و راستیش بود تکیه گاه، امین

شمار سال وفاتش یکی ز یاران خواست


بهار غمزده گفتا: « دریغ و آه امین »